الگوها و ضدالگوها

پدیدآوریوسف یعقوبی‌فر

نشریهروزنامه کیهان

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 1279 بازدید
الگوها و ضدالگوها

يوسف يعقوبي فر

يكي از روش هاي تربيتي، روش ارائه الگو است. در اين روش انسان هاي پاك و موفق و كامل، به عنوان نمونه معرفي شده و ديگران مي توانند از رفتار آنها سرمشق گرفته و مثل آنها شوند. نويسنده كوشيده است درخصوص اهميت اين روش نكاتي را مطرح كند. مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:

الگوها و ضدالگوها

اخلاق و ارزش هاي اخلاقي به ويژه در حوزه خانواده از مباحثي است كه به طور مستقيم با روان شناسي اجتماعي ارتباط تنگاتنگي دارد. برخي اخلاق را به احساس گناه در برابر تخلف از اصول و احساس سرزنش و بازخواست دروني تعريف مي كنند، از اين روست كه با وجدان ارتباط مي يابد. انسان هايي كه از فطرت سالم و شخصيت متعالي برخوردار مي باشند نسبت به رفتارهايي كه بيرون از اصول ارزش هاي اجتماعي، عقلي، حقوقي و قانوني است واكنش هاي دروني نشان مي دهند كه از آن به احساس گناه مي شود. بنابراين ميان احساس گناه كه امري دروني است با اخلاق ارتباط تنگاتنگي است. وجدان شخص به عنوان نيروي بازدارنده و هدايت كننده قوي است كه در ضمير شخص جاي گرفته و بر رفتارهاي وي حاكم است.
از اين جاست كه ميان عمل اجتماعي و اخلاق و وجدان شخصي نيز ارتباطي مي توان يافت؛ زيرا شخص نسبت به واكنش هاي ديگران به ويژه ديگري مهم و يا ديگران مهم كه الگوهاي وي را تشكيل مي دهند حساسيت دارد و سلامت خود و درستي رفتار خويش را نسبت به الگو مي سنجد و هرگاه آن را مخالف الگوي خويش يافت احساس گناه مي كند و و جدان وي به عنوان داور وي را محكوم مي كند.
شخصيت انسان ها به يك معنا در آغاز نه بد است و نه خوب و به گونه اي از اعتدال برخوردار مي باشد. در انسان ها هر دو نوع كشش به خوبي ها و زشتي ها نهاده شده است. اين مسئله را قرآن به شكل الهام تقوا و فجور در آغاز سوره شمس بيان كرده است. براساس اين ديدگاه انسان ها هم داراي فطرتي هستند كه آنها را به سوي خير و تقوا هدايت مي كند و هم نيرو و غريزه طبيعي كه آنها را به سوي فجور و گناه مي كشاند. از اين رو اين گونه نيست كه از آغاز انسان در وضعيتي چون بدذاتي ويا پاك نهادي باشد؛ بلكه درحالتي از اعتدال ميان بد و خوب دست و پا مي زند و اين انسان است كه با اراده و اختيار خويش به سوي يكي ا ز دو گزينه گرايش و تمايل مي يابد. البته شخصيت معتدل شخصيتي است كه بتواند قواي غريزي خويش را مهار و به شكل تقوا در مسير تكاملي فطرت قرار دهد. البته مهار به معناي نابودي غرايز نيست بلكه به معناي استفاده درست و در مسير و راستاي تكامل است. از اين رو سخن گفتن از غرايز طبيعي و بهره گيري از آن ها در مسير تكاملي همان اندازه مهم و ارزشي است كه سخن گفتن از فطرت و الهام تقوايي كه شخص را در مسير تكاملي سوق مي دهد.
هركسي مي كوشد تا در يك فرآيند طبيعي كه از آن به زندگي دنيوي ياد مي شود شاكله و شخصيت وجودي خود را تكميل كند و به يك نوع مقام و ثبات برسد. اين امر در بسياري از انسان ها در چهل سال نخست زندگي اتفاق مي افتد و از اين روست كه چهل سالگي را زمان بقا و ثبات شخصيتي فرد برمي شمارند و اين مسئله از باب غلبه و عموميت است و مي تواند در حوزه هاي خاصي تغيير كند. با اين همه شخصيت فرد زماني كه به ثبات و كمال برسد دگرگوني در آن ناشدني ويا سخت شدني است. از اين روست كه در قرآن بر اين نكته تأكيد شده است كه : كل يعمل علي شاكلته؛ هر كسي بر اساس شاكله و شخصيت وجودي كه به آن تكامل و شكل يافته عمل مي كند و رفتارهاي وي بر پايه آن است.
شخص در سال هايي كه به ثبات شخصيتي دست نيافته است در پي الگوهايي است كه از آن براي سامان دهي به وجود و شخصيت خود بهره مي گيرد. الگوها ديگري مهم و يا ديگران مهمي هستند كه وجدان وي را تحت تأثير قرار مي دهد و هرگاه برخلاف الگوها عمل كند خود را سرزنش مي كند و احساس شرم و گناه در خود مي يابد.
نياز انسان به الگوها امري طبيعي است و از نظر روان شناسي شخصيت و روان شناسي اجتماعي ثابت شده است كه هر كسي براي ساخت خود از الگوهايي خاص به شكل ديگري مهم و يا ديگران مهم استفاده مي كند. اين ديگري مهم مي تواند هر كسي در داخل گروه و يا بيرون گروه باشد. گاه ديگري مهم صنف و يا طبقه خاصي است كه شخص مي كوشد تا با همانندسازي خود با آن ها شخصيت خود را كامل كند. از نظر وي ممكن است طبقه بازاريان و يا استادان دانشگاه ديگري مهم باشد و هرگاه خود را برخلاف ايشان يافت نكوهش و سرزنش مي كند و احساس گناه در وي تقويت مي شود.
الگوي گيري براساس تقليد در همه حوزه هاي بينشي و نگرشي و رفتاري انجام مي شود. قرآن با توجه به اين نياز طبيعي بشر در حوزه زندگي و جامعه پذيري تأكيد بسياري بر الگوها مي كند. از اين روست كه در هر حوزه اي از حوزه هاي زندگي الگوها را به عنوان الگوهاي برتر مطرح و معرفي مي كند. پيامبران با تعدد و تنوع رفتاري و اخلاقي و مسايل پيش رو الگوهايي براي كساني هستند كه مي كوشند تا در هر زمينه اي الگوي مناسبي را بيابند.
اين الگوها در حوزه رفتارهاي خانوادگي و اجتماعي و سياسي و نيز در حوزه بينشي و نگرشي مي باشد و حتي گاه در مسايل ريز نيز الگوهايي را مطرح مي سازد.
البته از آن جايي كه قرآن همواره به دو جنبه مثبت و منفي هر چيزي توجه مي دهد و براساس اصل بيان متضادها عمل مي كند؛ از اين روست كه هم به وعده و هم به وعيد و هم به بشارت و هم انذار توجه دارد؛ در بيان الگوها نيز بر اين پايه و اساس عمل كرده و به بيان الگوها و ضدالگوها مي پردازد.

الگوهاي قرآني

در حوزه خانوادگي الگوي بهترين خانواده را در چند سوره به ويژه سوره هل اتي (الانسان) مطرح و خانواده امير مومنان(ع) را بهترين خانواده براي سرمشق انسان ها برمي شمارد. اين ها خانواده كاملي هستند كه در همه زمينه هاي بينشي و نگرشي و اعتقادي و رفتاري خانوادگي و سياسي و اجتماعي مي توانند سرمشق باشند. سخن از اين خانواده و الگوهاي رفتاري را در نوشتاري ديگر پي مي گيريم.
آن چه در اين نوشتار مطرح است بيان الگوها و ضدالگوهاست. در حوزه الگوها اگر به حضرت موسي(ع) و خضر(ع) به عنوان كساني كه علم خويش را در مسير كمالي بهره گرفته اند به بلعم باعورا به عنوان كسي كه علم خويش را در راه تباهي به كار گرفته است اشاره مي كند.
درباره كساني كه در قدرت بوده و از قدرت در راستاي تكامل جامعه سود جسته به حضرت داود(ع) و حضرت سليمان(ع) و نيز يوسف(ع) اشاره مي كند و در سوءاستفاده از قدرت به فرعون به عنوان ضدالگو توجه مي دهد و مردمان را از عمل فرعوني و طاغوتي باز مي دارد.
در مسئله اخلاق جنسي به يوسف(ع) براي پاكدامني اشاره مي كند و در همين حوزه به رفتار زشت زن عزيز مصر و اشراف قوم قبطي در سوره يوسف اشاره و ضدالگوها را معرفي مي كند كه چسان مي توانند موجبات تباهي جامعه اي را فراهم آورند. در همين حوزه با اشاره به اخلاق جنسي مثبت دختران شعيب اشاره كرده و در مقابل نيز با بيان ضدالگو مردان و زنان قوم لوط كه به هم جنس گرايي رو آورده اند مي كوشد تا زشتي رفتار اخلاق جنسي ايشان و خروج آنان را از اعتدال تبيين و تحليل كند. نكته جالب در داستان قوم لوط اين است كه آن حضرت براي دعوت به ميان ملتي رفت كه همگان از هم جنس بازان بوده اند و چنان كه قرآن بيان مي كند تنها خانواده لوط بودند كه از اين عمل شنيع به دور بوده اند. آن حضرت مدتي در ميان ايشان زيست و آنان را به تقوا و اعتدال در عمل جنسي فراخواند ولي آنها بر رفتار خويش پافشاري كردند و حتي زني از زنان لوط نيز در اين محيط جنسي آلوده گرفتار مي شود ،كه خود گواه ديگري بر تأثير محيط بر رفتار اجتماعي و اخلاقي انسان است.
نكته ديگر در اين داستان اين است كه آن حضرت افزون بر نهي از منكر به بيان قانون جايگزين وحتي تعيين مصاديق براي عمل مباح و معروف اقدام مي كند؛ زيرا با آن كه وي مردمان را از هم جنس بازي باز مي دارد به آنان قانون ديگري به عنوان بهره برداري از جنس مخالف را بيان مي كند و حتي مصاديق عيني را دراختيار ايشان مي گذارد. اين بدان معناست كه هر گرايش طبيعي و غريزي مي بايست در انسان موردتوجه قانون گذار باشد و براي هر منكر و قانون بازدارنده اي معروف و قانون جايگزيني مطرح كند و حتي مصاديق معروف را در اختيار و در دسترس همگان قرار دهد. اگر كسي را از منكري بازمي دارد معروفي را نشان دهد و حتي در اختيار ايشان قرار دهد.
به هرحال الگوها مي بايست به گونه اي باشند كه قابليت پيروي داشته باشند. اين الگوها از طبقات اجتماعي و فرهنگي مختلف معرفي مي شوند.
در سوره تحريم آيات 10 تا 12 به چهار نفر به عنوان الگو و ضدالگو در حوزه هاي مختلف بينشي ونگرشي اشاره مي كند. در اين آيات خداوند در حوزه كفرستيزي به دو ضدالگو اشاره مي كند كه با آن كه در خانواده پيامبران بودند و از همه امكانات علمي و عملي بهره مند بودند ولي راه كفر و فسق را پيمودند. در اين آيات زن نوح و زن لوط به عنوان دونفر از كساني كه مسير ضدتكاملي را طي كرده اند اشاره مي شود. هرچند در اين آيات علت آن را به وضوح بيان نمي كند و تنها با اشاره به اين كه آنان همسران دو تن از پيامبران بزرگ بودند و به آنان خيانت كرده اند بسنده كرده است. اين خيانت هرچند كه درباره زن لوط به گونه اي در آيات ديگر بيان مي شود ولي درباره زن نوح هيچ اشاره واضحي نمي شود؛ به نظر مي رسد كه علت پوشيده نگه داشتن مسئله خيانت زنان لوط و نوح آن بوده است كه عدم طرح مسايل نابهنجار اخلاقي بهتر است تا ديگران به طور كلي با مسئله مواجه شوند. البته باتوجه به دو الگو مخالف مي توان دريافت كه چرا ضدالگوها مطرود بوده اند. در ادامه اين آيات به زن فرعون و مريم دختر عمران(س) اشاره مي شود كه در آيات سوره آل عمران و مريم به خوبي توضيح داده شده است كه علت گزينش اين دو چه بوده است. مريم(س) با عفت و حيا و خودداري از اعمال زشت و پاك دامني به مقامي بلند دست مي يابد. در آيه 12 سوره تحريم به مسئله نگه داشت خود از گناه زنا اشاره مي كند و مي گويد: التي احصنت فرجها؛ به اين معنا كه زن خوب آن است كه در حوزه جنسي به خود و يا شوهرش خيانت نكند و فرج خويش را حفظ كند؛ بنابراين مي توان دريافت كه زنان لوط و نوح دست كم در اين حوزه اخلاق جنسي را نسبت به شوهر مراعات نكرده اند. البته اين احتمال نيز وجود دارد كه زن نوح در ايمان و بينش دچار گمراهي بود و خيانت وي درحوزه اعتقادات بوده است؛ زيرا كه مسئله الگو بودن آسيه زن فرعون به جهت بعد اعتقادي است.
به هرحال قرآن با بيان الگوها و ضدالگوها مي كوشد تارفتار انسان ها را براساس آن تنظيم و سامان دهد. اين الگوها كساني هستند كه به جهت همانند مي توان از آنان در زندگي بهره برد و با همسان سازي از موفقيت هاي آن ها بهره برد.

مقالات مشابه

الگوهای تربیتی در قصص قرآن کریم

نام نشریهپیوند

نام نویسندهرضا رستمی‌زاده

نگاهي به الگوهاي مثبت و منفي در قرآن

نام نشریهمشکوة

نام نویسندهمحمدحسین صادق‌پور

الگوهاى تربيتى در قرآن

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهرضا رستمی‌زاده

اُسوه

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیدمحسن سادات فخر

الگوهاى تربيت

نام نویسندهفاطمه غلامی